تبیین خودکشی از دیدگاه ACT

تبیین خودکشی از دیدگاه ACT
استیون هِیز، کرک استروساهل، کلی ویلسون
مترجم: علی فیضی
انگیزه عمده خودکشی به نظر می‌رسد که تلاش برای فرار از وضعیت‌های آزارنده ذهنی نظیر احساس گناه، اضطراب، احساس بی ارزش بودن، بی کفایتی یا سرزنش باشد. برخی این همایندی را یک فرار یا اجتناب عادی می‌دانند اما این باور نادرست است. برای آنکه یک موجود بی زبان یا غیر سخن گو را آموزش بدهیم که از یک محرک آزارنده فرار یا اجتناب کند، آن موجود بایستی که با یک رویداد آزارنده (به طور مستقیم یا از طریق سرنخ هایی که مستقیما با چنان رویدادی همراه هستند) مواجه شده و سپس اقدامی انجام دهد که از رخ دادن دوباره آن رویداد آزارنده جلوگیری کند. تقویت کننده منفی در شرطی سازی فرار یا اجتناب احتمال کاهش یافته وقوع رویداد آزارنده بعد از پاسخ دهی اجتنابی نسبت به احتمال وقوع آن رویداد قبل از پاسخ دهی اجتنابی است.
خودکشی ممکن نیست به این شیوه رخ ‌دهد. احتمال کاهش یافته وقوع یک رویداد آزارنده بعد از پاسخ اجتنابی در قیاس با وقوع آن آن قبل از پاسخ دهی اجتنابی را نمی‌توان در مورد خودکشی به صورت مستقیم تجربه کرد. هیچ کس به طور مستقیم نمی‌داند مردن چه کیفیتی دارد. به علاوه خودکشی اغلب حتی آن اوقاتی هم رخ می‌دهد که اقدام به خودکشی منجر به مواجهه مستقیم و بلافاصله با رویدادهایی آزارنده می‎شود که قبل از وقوع مرگ پدید می‌آیند. خودکشی هدفمند است اما هدف آن چیزی نیست که مستقیما تجربه بشود؛ بلکه خودکشی نیتی کلامی دارد. افراد می‌توانند پیامدهای مرگ خود را اینطور صورتبندی کنند:
مردن من مساوی است با رهایی از رنج کشیدن، دیگران می‌فهمند که درباره من اشتباه می‌کردند، آسودگی دیگران از دست من و راضی شدن آن‌ها، یک دنیای بهتر یا هزار پیامد این چنینی دیگر.
این رویدادهای کلامی مختلف (آسودگی دیگران از دست من، رهایی از رنج کشیدن) از طریق مشارکت با چهارچوب‌های رابطه‌ای با دیگر رویدادها کارکرد روانشناختی دارند. آسودگی دیگران و راضی کردن آن‌ها با صدها رویداد مثبت از دوران کودکی مرتبط است. همینطور عبارت رنج‌کشیدن هم ارز با درد مستقیما تجربه شده و رهایی از رنج کشیدن در چهارچوب تضاد با چنان دردی است. حتی اگر فرد به طور مستقیم نداند که رهایی از رنج چه کیفیتی دارد، چهارچوب تضاد به فرد اجازه می‌دهد که چنان وضعیتی را تصور کرده و به طریقی (مثلا تغییر کارکرد محرک) احساس کند که چنان وضعیتی چگونه است. در این مورد قواعدی که خودکشی را به کاهش رنج مرتبط می‌کنند موجب تشویق فرد به انجام اقدام به خودکشی می‌شوند.
جمله اگر بمیرم از رنج رها می‌شوم به روشنی توصیف یک همایندی است. این جمله یک قاعده است و از یک قاعده می‌توان پیروی کرد. اگر رهایی از رنج کشیدن صاحب کارکرد مثبتی بشود آن وقت برای فردی که درد روانشناختی قابل توجهی می‌کشد فرمول “اگر بمیرم از رنج رها می‌شوم” آن کارکرد مثبت را به مرگ به عنوان پیامدی که به صورت کلامی شده است انتقال می‌دهد؛ البته فرد می‌تواند بین اقدامات خاص و مرگ خود روابطی ایجاد کند: اگر خودم را دار بزنم یا به خودم شلیک کنم می‌میرم و اگر بمیرم دیگر رنج نمی‌کشم. اینجا دوباره مثالی از یک قاعده نهایی و مرگبار را می‌بینیم که منجر به مرگ‌های زیادی می‌شود. خودکشی یک رفتار تحت تسلط قاعده و مبتنی بر ساختن پیامدهای تخیلی از طریق کاربست چهارچوب‌های رابطه‌ای است.

حتما ببینید

سال نو مبارک

سال نو مبارک

سال نو مبارک Happy new year انشا.. سال بسیار خوبی در پیش داشته باشید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *