پارادکس کمال

پارادکس کمال
انسان کامل کسی است که کامل نباشد . پروژه ی انسان کامل محکوم به شکست است درست به این دلیل که پروژه ای است که با تصور کمال ، پرونده ی تکامل و “شدن” و تحول را می بندد و از یک “پروسه “به یک “پروژه “تبدیل می شود . کمال ، در رفتن و نرسیدن است .کسی که کامل است جایی برای بزرگ شدن ندارد . تصور کمال ، عینِ نقص است . انسان فقط می تواند کمال گرا باشد نه کامل و انسان کمال گرا ، کسی است که دریچه های وجودش و ذهنش بر تجارب نا محدود و امکانات تجربه نشده ی بی انتها باز باشد. و از آن جا که این تجارب و امکانات نامحدود است ، کمال ، نقطه ی پایان ندارد . انسان کمال گرا از دارایی ها و تعینات و صفات خود هویت نمی سازد و دائماٌ در مسافرتی بی پایان به قصد کشف بی پایان خود و جهانش می باشد . “انسان هزار گستره دلوز” و “ابر من نیچه ای” توصیف هایی از این انسان بی هویت و خانه بدوشی هستند که شدن و رفتن را بر بودن و ماندن ترجیح می دهد نو به نو می زید و نو به نو می شود و نمی خواهد به قالب خاصی در آید و تمام شود . انسانی که به قول اگزیستانسیالیست ها وجودش بر ماهیتش مقدم است و هر لحظه ماهیت و هویتی جدید از خود به نمایش می گذارد . انسانی “نا تمام “و دنباله دار که هرگز به پایان راه نمی رسد چرا که انسان به محض این که تصور کمال پیدا کند به آخر خط می رسد و قصه اش تمام می شود . تمامیت وجودی بشر در ناتمامی و تداوم است.

حتما ببینید

روز معلم مبارک باد

روز معلم مبارک باد

«من معلّم هستم» هرشب از آینه ها می‌پرسم : به کدامین شیوه ؟ وسعت ِ …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *