رنج ماهیتاً یکی از خلاق ترین نیروهای بالقوه است. مرتبط ساختن بزرگی شخصیت ها به میزان رنج های آنها، یک قضاوت احساسی نیست. همانگونه که تشکیل مروارید حاصل تلاش صدف در سازگار کردن خود با آزردگی ناشی از ذرات شن و ماسه است، آثار بزرگ هنرمندانی چون ادگار آلن پو، شلی، ون گوگ، و داستایوسکی، تنها در رابطه با رنج هایی که تجربه کرده اند، قابل درک است.
یونگ این حقیقت را اینگونه بیان می کند:
«تمام خلاقیت ها و نیز هرگونه پیشرفت روانی انسان از رنج روانی ناشی می شود». همچنین به اعتقاد او چرخه معیوب رنج، می تواند تبدیل به نیروی سازنده شود. «وقتی مشاهده می کنیم درد و رنج، اولین گام به سوی تولد مجدد است، آنگاه مشخص می شود که هر رخدادی بدون توجه به میزان رقت بار بودن آن، صرفاً گامی ضروری به سوی شفافیت است؛ از این رو هیچ غم و اندوه و عذاب یا حتی شادی ای بیهوده نیست».
بدین ترتیب مردم باید از رنج بردن خوشحال شوند (هرچند که عجیب به نظر می رسد) چرا که این رنج، نشانه فراهم بودن انرژی لازم برای دگرگون سازی شخصیت آنهاست. رنج بردن، روش طبیعی مشخص کردن یک نگرش یا شیوه رفتاری نادرست است و برای یک فرد بی طرف و غیر خود محور، لحظه لحظه رنج کشیدن فرصتی برای رشد است. در این معنی «می توان از روان نژند بودن خود خوشحال بود، خوشحالی در صورتی که قادر باشیم از رنج بهره ببریم».
یک اصل مشاوره از این بحث سرچشمه می گیرد: مشاور نباید رنج مراجع را تسکین دهد. بلکه به جای آن باید رنج وی را در جهتی سازنده سوق دهد. مشاور باید از این رنج همانند نیروی آبی استفاده کند که وقتی به درستی هدایت می شود، نیروهای پویایی را تولید می کند که می توانند به دگرگونی شخصیت منجر شوند.
گاه گفته می شود که مراجع باید همیشه شادتر از زمانی که وارد دفتر مشاوره شده است، از آن خارج شود، اما این موضوع می تواند نشان دهنده آن باشد که مشاور صرفاً دلگرم کردن مراجع نسبت به سبک زندگی پیشینش بوده است. تعریف و تمجید از مراجع ممکن است به وی آسیب برساند و غلبه نهایی بر مشکل را به تعویق بیاندازد. به طور معمول مراجع باید پس از مصاحبه، با شجاعت بیشتری از دفتر مشاوره خارج شود، اما شجاعتی همراه با این درک دردناک که شخصیت وی باید دگرگون شود. اگر مشاوره چیزی بیش از یک مشاوره سطحی و کم عمق باشد، مراجع دچار احساس تزلزل و احتمالاً غمگینی خواهد شد.
رولو می – از کتاب هنر مشاوره