باوجود دشواريهاي فراوان، اكثر افراد قادرند از سلامت روانيشان مراقبت كنند. شخصيت توانمند را ياراي آن هست كه در برابر فشار روحي به مقابله برخيزد. حتي شخصيت ضعيف نيز ميتواند از طريق قوتبخشي و ياري، پايداري بيشتر بكند. سلامت رواني صرفا از مشكلات نيست بلكه اين است كه بشر قادر باشد در رويارويي با مشكلات راهحلي بيابد. گرچه رهنمودهاي سادهاي جهت پيشگيري از دشواريهاي عاطفي وجود ندارد ولي چنانچه چند اصل به درستي انجام گيرد، ميشود حتي در شرايط بحراني، سلامت رواني را حفظ كرد. كلا سلامت رواني انسان شامل چند مورد ويژه است: 1- روابط شخص با سايرين 2- طرز رفتار فردي 3- منابع رضايت شخص 4- حصول اطمينان عاطفي 5- ارزش هدفهاي شخصي در زندگي روابط شخصي عامل بسيار بااهميت موثر در نشاط روحيه عبارت است از: «توانايي بهبود بخشيدن روابط فرد با سايرين.» البته به اين شرط كه اين قدرت پيوسته در راه دوستي و مهرباني به كار رود. ما خانواده و ياران را با دلبستگي و مهرورزي درك ميكنيم همچون رضايتي كه از دلدادگي زن و شوهر پديد ميآيد. گرفتاريها و نابسامانيها عمدتا برآيند اين موضوع است كه فرد تا آن اندازه طرف توجه سايرين نيست كه تعادلي ميان بيزاري و محبت در وجودش پديدار شود. تنفر از يك فرد يا يك طريقه، خواستههاي شخص را از برآورده نشدن بازنميدارد و حالت بيزاري افزون ميشود و ضرورت دارد كه مهرباني آن را متعادل كند. عشق، نخستين درسي است كه آدم در عهد خردسالي از پدر و مادر ميآموزد و بعدها نيز ميتواند دوست داشتن را عموميت بخشد. هنگامي كه فراگيري بدوي، به طرز مطلوب و صحيحي صورت نگرفت، بچه كوچك با خلأ عاطفي بزرگي، بالنده ميشود. فردي در اين حالت ديگر فرصت آن را ندارد كه همچون كودكي خرد، پذيراي مهر باشد و بتواند به سهم خويش عشقورزي را بياموزد و نتيجه آن ميشود كه زندگي را عاري از صميمت پشتسر نهد و بدون كوچكترين ارتباط دوستي و محبت تك و تنها زيست كند. زني كه در همه دورههاي حيات، از محبت مادري محروم بوده است چگونه ميتواند فرد ديگري را دوست داشته باشد؟ اين گروه اشخاصي هستند كه مدام از ديگران بدگويي ميكنند. براي مثال چنين زني آمادگي آن را دارد كه حتي با دخترهاي خودش هم بدرفتاري كند. همين طور است مردي كه با پدرش مناسبات نامطلوبي داشته است و كردار خصومتآميزش با ساير مردان و پسرانش را بايد حاصل همان روابط اوليه دانست. رفتارهاي شخصي كيفيت رفتار انسان با سايرين ناشي از سه نيروي نهفته در شخصيت اوست. خاستگاه اين نيروها از سه محل است كه عبارتند از: شعور آگاه، ناآگاه و وجدان كه از آميزه (تركيب) و تاثير آن دو بر هم ايجاد ميشود. كشش محبت كه نشاطآور و آرامبخش است و كشش بيزاري كه مزاحم و عذابآور بوده و از شعور ناآگاه سرچشمه ميگيرد. اين كششها، اميال خودپسندي فرد را سيراب ميكند ولي شعور آگاه همواره با محيط در تماس است و پيوسته عليه خودخواهي و طبق رفتارهاي منطقي اجتماعي عمل ميكند. در نتيجه شخص را به صورت عضو مطلوب خانواده باشگاه و جامعه درميآورد، ليكن وجدان، نقش مامور داخلي را داشته و شخص را با اخلاق و موازيني كه از پدر و مادر و اجتماع به ارث برده، دمساز ميكند. سرانجام اين كششها در شخصيت آدم تاثير كرده و هر آن وي را به سويي ميكشاند و از همينرو است كه مثلا شخص قادر نيست درباره موضوعي مصمم شود يا اظهار دارد كه آن موضوع خاص درست يا غلط است؛ مطلبي كه از نگاه فردي هوشمندانه و از نگاه ديگري بيارزش به شمار ميآيد و آنچه را كه يكي غلط فرض ميكند، ديگر درستش ميداند. منابع رضايتبخش احساس رضايتخاطر، براي سلامت رواني مردم ضرورت دارد. اين رضايت از تامين نيازها و آرزوها به دست ميآيد. وانگهي، از آفرينش اثري زيبا يا از طرح نقشهاي نوين و سودمند يا انجام امري ارزشمند هم حاصل ميشود. تحسين و قدرداني سايرين حس رضايتمندي را تكميل ميكند. حصول رضايتمندي به چيرگي، لياقت و نيز به پشتكار وابسته است. شخصي كه به انتظار نشسته تا جريان رخدادها بهگونهاي شود كه دنيا به كام وي شود، پيوسته از خويش و زندگاني ناخشنود است. ايمني روشهايي كه ايمني عاطفي به دست ميآورد و حد و اندازهاي كه اطمينانخاطر و امنيت عاطفي دارد، جهت سلامت رواني خود و فرزندانش حايزاهميت فراوان است. ايمني عاطفي به ميزان اعتماد به نفس فرد، كيفيت رابطه او با خانواده خود، حرفه و دوستانش بستگي دارد. آن هنگام كه شخص به حس عاطفي ناامني دچار ميشود، نميتواند احساس ايمني و اطمينان خاطر را در اطفال پديد آورد. مسووليت عمده تدارك زمينه عاطفي بچهها به دوش والدين است. خانه تنها استراحتگاه اعضاي خانواده نيست بلكه گوشه دنجي است كه فرد را زمان ناراحتي و پيشامدهايي كه به آشفتگياش منجر ميشود، به آغوش اعضاي ديگر خانه ميآورد تا دوباره اطمينانخاطر كسب كند احساس ناامني و عدم اعتماد به اعضاي خانواده و دوستان خطر جدي است كه سلامت رواني شخص را به مخاطره ميافكند. ارزش اهداف شخص مشخص است بهتر است شخص در زندگي هدفمند باشد. بيآرمان، نميتوان زيست. كساني هستند كه با شغل يكنواخت و خستهكنندهاي زندگي ميكنند و تنها دلخوشيشان اين است كه روز دريافت حقوق نزديك شود. برعكس عدهاي نيز هستند كه زندگي خوب و با تمام امكانات براي خود فراهم ميكنند، ولي قادر نيستند خوب و شايسته زيست كنند. رشد عاطفي و ارزش هدفها در صورتي كه هدف ارزنده و عظيمي موردنظرتان است، دستيابي به آن مستلزم رشد عاطفي است، بر همين اصل، هدف ديگري براي تمام آدمها در زندگي ضروري است و آن دسترسي به مرحلهاي است كه اصطلاحا آن را رشد عاطفي ميگوييم كه اگر فزون از حد باشد، فرد موقع بخشش بيشتر از موقع دريافت، احساس رضايت ميكند و از روابط خود با سايرين راضي است. از اشتباهات و كاميابيهايش در زندگي درس ميگيرد. از ترسها، هيجانات و فشارها تا حدودي آزاد است. شايد بسياري از مردم به اين مرحله برسند ولي اين اهداف بيش از همه براي پدر و مادر و مربيان مهم است چهسان ميتوان توقع داشت كه بچهها بيشتر از خود ما، سالمندان بالندهاي به بار آيند؟ اين امر ناممكن است جز آنكه به سلامت، شادابي و رشد عاطفي نسل جديد اهميت فزونتري قايل شويم. منبع: انجمن نشريه روانپزشكي آمريكا
Tags سلامت روانی
حتما ببینید
مصرف “ریتالین” در درمان ADHD:
مصرف “ریتالین” در درمان ADHD: رایج ترین دارو برای کودکان مبتلا به اختلال بیش فعالی …